سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زنهار که دانشمندان را سبک بشمری چرا که این کار تو را خوار می کند و مایه بدگمانی و وهم و خیال درباره تومی شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
امیر مهدی الهی(0)
لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :25
کل بازدید :93425
تعداد کل یاداشته ها : 22
103/9/10
6:41 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
سعید الهی[21]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مهر 90[11]

50×70 مسی .ضخامت 1.25سانت.طرح وقلم :سعید الهیبدون شرح .اثر سعید الهی اصفهان ...صنایع دستی هفت سین


  
  

سوره

بسم الله الرحمن الرحیم .قل هوالله احد .الله الصمد . لم یلد .ولم یولد .و لم یکن له کفوا احد .

طرحی فرشا خودم زدم . اسمو فامیل . آ سالی ساختشم توش بافته شده .

آ تو ایرانم اول شدس .

زمس سون میرد آ روسیای به ذاغال میموند .

چه اسبی تازوندند مشرکین و کفار تو لباسی مسلمین و انصار .

خدا برا اینا که تو هر لباسی کمکی مظلوم میکونند خوش بخاد .


  
  

بچایی مدرسه همدانیا کلاسی چارم ...تمرینی سرود زیری پل ...با فلوت ...برنده شدن تو مسابقا اا ... زیری برف و باروون ...عجب کیفی داشت ... یادش بخیر


  

تقی خیرالهیاونایی که میدونن حمومی صحرا روغن کوجا بودس و میدوونی سید حسین کوجا بودس و باغ انگوری و بالا صحرا و گرداب ارمنی و گرداب سمرقند و پل آهنی و پل پنبه ی و باغ ارمنی و مادی فلان و ....حتما تقی خیرالهی را میشناسن .

پسر سالم و بی آزاری که روزگار روی صحنه ی نمایشنامه ی زندگی نام تقی دیوونه  را براش رقم زد و خودشم اونقدر قانع بود که هیچ اعتراضی نکرد .


  
تو اصفان خیلی مهمِس این وری رودخونه باشی یا اون وری رودخونه ! مهمون من بریم سروقتی این ور رودخونِیّا ... این وری رودخونه که بری، بازم محله تا محله فرق می کونِد : سیچون داریم. حسین آباد داریم. جلفا داریم. محله سنگ-تِراشا داریم. بیشه حبیب داریم. هزارجریب داریم. پاچنار داریم. خیلی بستگی دارِد که شوما به کِدوم "مادی" نزدیک باشی. اصن نزدیک باشی یا نباشی! "مادی" که میدونین چیچیِس؟! اِگه نیمیدونین، اِز اونا که میدونن بپرسین. "مادی" همون چیزیِس که فقط ما اصفانیا داریم آ شوما غیری اصفانیا، نه دارین، آ نه میدونین اصِش چیچیِس !  
هر چی  به چارباغ بالا نزدیک تِر باشی، کلاسِد بالاتِرس! اما خب بستگی دارِد که تو کِدوم طِرفی  چارباغ بالا باشی! اِگه به دروازشیراز نِزدیک تِری، خُب معلومِس آدِم حسابی تِری هسی،    اما اِگه هِی دور بِشی آ بِری طِرفای پُلی خواجو، یهو دیدی افتادی تو "محله نو خواجو"! پس  زیادی اون ورا نرو!  
همون جلفاش هم خُب و بَد دارِد. اِگه دیدی یکی گُف مالی جُلفاس،  فکر نکونی خیلی آدِمِسّا! نه! خُب بپرس بیبین کِدوم وری جلفاس! اِگه طرفای میدون آرارات  و خاقانی و ایناس، خُبِس. اما اِگه رف اون ورتِر، یهو دیدی افتاد تو حسین آباد! خب مرز  که ندارِد! اون هزار جریبش هم جا تا جا دارِد. اِگه زیادی بری بالا، میفتی تو شهرکی امیر حمزه و کوی امام جعفر و اینا که دیگه اِز کلاس یُخده دورس! اِگه یه وَخ بِچه سیچونی، نگیا ... خره اِگه گفتی، آبِرود میرِد ! 
 بیشه حبیب هم خیلی با کلاسِس، اما اِگه یه ذرّه زیادی جلو بری، میُفتی اون وری پل، آ میری تو شاپور و چارسوق و دیگه واااای! دیگه رفتی ته کلاس! حالا باز به این وری پل! اون وری پل دیگه وَضِش خیلی بحرانی تِرس ... اِگه بِچه فروغی باشی، یا بِچه میدون شاه باشی، یا بِچه لُمبون باشی، یا بِچه شاه عباس خاکی باشی ... یا بِچه فلکه بزرگمهر... اینا وَم کلّی جزئیات دارِد که تو این بحث نیمیگُنجِد. آ بی خیال !
حالا اینا که هیچی ! اصفانی داریم تا اصفانی دادا ...
 دیدین؟ اصفانی بودن همچینام ساده نیس! ... حال کی جرات دارِد ما اصفانیا را سوسک کونِد؟ ...دلم میخواد فقط یکی ... فقط یکی برا ما اصفانیا کاریکاتور بکشِد آ لهجه و خساسِت و اینا ما را مسخره کونِد! مثلن یه کاریکاتور بکشِد، آ زیرش بنویسِد : "میخَی بوگوی چه؟"  اما خودمونیم همه برامون زرنگ میشن تا میفمن ما اصفانیم . اینم خب نی .جالبه که نوامونم در میارن .!
اما کلکی که اصفانی میزنه اینه که خوددم کمکش میکونی و فک میکونی داری خرش میکونی .
ببین میایی میخونی و میری تعریف میکونی . فک میکونی صدا پادا نشنفتم . خره بیا رفیق شیم . هوادا دارم . میخام گولد نزنن . دادا ما تو این خونه داریم زندگی میکونیم . نباید درا شبا واز بزاریم و روزا دعوا را بندازیم .بیبین اصفان چه قشنگس. مالی اینس که آقا جونامون حواسشون جم بودس .گول نخوردن . دعوا راسکی نیمیکردن ...رفاقتم آسکی میکردن تا خرا خودشونا لو بدن . الکی با هم دعوا زرگری میکردن  .اما این یکی اینوری مادی ...اون یکی اون وری مادی ... که یه هو شیطون گولشون نزنه به هم بپرن . خودت بفم . نری جایی تعریف کونی .

  

قالب چند لایه دست سازروزهایی را به یاد می آورم که در اصفهان قلمزنی بیش از طلا سازی و طلا فروشی در آمد و احترام داشت . کارهای بدون پیش طرح و ابداعی را توریستها گرانتر و سریعتر می خریدند .من به موازات معلمی کارهایی از قبیل :قلمزنی .مجسمه سازی . پاپیه ماشه . کار روی سنگ . طلا سازی . و موسیقی  و اشعار آموزشی هم انجام می دادم .

مغازه ی صنایع دستی 7 سین واقع در خیابان وحید اصفهان را بیش از 5 سال مدیریت و مشتری پسند نمودم

اما برام عجیب بود که بر چه اساس و اصولی سود مجاز نوشابه ی گاز دار با سود مجاز صنایع دستی در نرخنامه ی اصناف اصفهان با 2 درصد اختلاف .(سود مجازنوشابه گاز دار 10 در صد و سود مجاز صنایع دستی 12 در صد)...تعیین شده است .

این در حالیست که اصفهان پایتخت فرهنگی جهان اسلام خوانده شده و  لازمست به صنایع دستی  ارزش ویژه قائل شد .

چون مطمئن هستم که تو آدم کنجکاو و مسئولی هستی به نرخنامه ی شورای اصناف مراجعه کن و چنانچه برای شما مقدورست این سوال را از کسی که مسئولست بپرس .من از رئیس اتحادیه پرسیدم او اظهار بی اطلاعی نمود و من هم مغازه را تعطیل کردم .

چرا نباید سود مجاز این دو محصول مساوی باشد ؟

چون سرعت تولید وسرعت توزیع و سرعت فروش سرعت ایده سازی این دو (نوشابه گازدار و صنایع دستی) با هم برابر نیست .

و چون صنایع دستی کار مفید و فرهنگیست و

نوشابه گاز دار مضر و  وارداتیست و غیر فرهنگیست

و اصفهان پایتخت فرهنگیست

پس چرا شورای اصناف و اتحادیه به این موضوعات فکر نمی کنند ؟

سعید الهی .صنایع دستی 7 س اصفهان

قالب بالا با قطعات آهن به صورت دستی برای قلمزنی نقش برجسته توسط سعید الهی در اصفهان ساخته شده است .


90/7/11::: 6:5 ع
نظر()
  

تکالیف و ذهن نگاری دانش آموزان کلاس چهارم بعد از تدریس دو تا درخت کاج خشکی را که در حیاط مدرسه افتاده بود . بچه ها به دوش گرفتند . و از کوچه ها و خیابان و پل مارنان روی زاینده رود اصفهان عبور دادند تا در دکان نجاری استاد احمد .و دو تا چهار پایه ساختیم . نقاشی های ریز 4در5 سانتی تکلیف شب آنها بوده که بسیار دقیق تر از تکالیف سنتی آنچه را واقع شده به اولیا و مربیان منعکس می نماید .این نوع نقاشی ذهن نگاری نام دارد .که هر نوآموزی به صورت طبیعی و فطری می داند . و آموزگار نباید زیاد در تر سیمات شخصی دخالت کند .    سعید الهی ...ناحیه 3 اصفهان ...آموزگار بازنشسته


  

دنیا کوچیکس

دشنام و دشمنی خیانت و جنایت می دید

و به خاطر هم می سپرد

اما

رفتار او هر روز بهتر می شد

کارخانه ی اندیشه ی او مواد بازیافتی را به بهترین محصول مورد نیاز بازار تبدیل می کرد .

فحشا به نجابت

دزدی به امانت

دشمنی به رفاقت

فقر به قناعت

و ... به ....

آیا به کارگاههای پنداری فکر کرده ای که آیات قرآن و احادیث و روایات را می گیرند

و محصولی تولید می کنند که رواج بازار انسانیت نیست .

و لقمان را گفتند: ادب از که آموختی ؟

گفت : از بی ادبان

بله . اطراف لقمان بی ادبان زیاد بودند

اما !

او >>>>>>>>>>>>>>>؟

بی ادبی را تبدیل به حکمت می کرد .

کارگاه اندیشه اش اینجور برنامه نویسی شده بود .


  
  

این نوع ماهی  رادوست ندارم

بو میده چندشم میشه

اما هر روز برای دیگران ماهی .میگو . خرچنگ . 8 پا . لجن . جابجا می کنم .

برای فقط یه وعده ماهی

میگن اگه ماهیگیری یاد بگیرم .

آزادم

چه نوع ماهی بگیرم.

و شاید ماهی هم بفروشم

وهر چیز خواستم بخرم


  

ماهی می خرم       

ماهی می آرم

ماهی می پزم

ماهی میخورم

کنار دریا هم زندگی می کنم

دریا هم پر ماهیه

ماهیگیری بلد نیستم

حالا که دارم کلیک کلیک مینویسم

دو تا فاخته اومدند کنارم دونه جمع میکنند

 


  
   1   2      >